"
next
Read Book دل نوشته هايی در ميلاد حضرت امام هادی عليه السلام
Book Information


Favoured:
0

Download Book


Visit Home Page Book

دل نوشته هايي در ميلاد امام هادي (ع)

مشخصات كتاب

نويسنده : روح الله حبيبيان

ناشر: روح الله حبيبيان

موضوع : امام هادي (ع)

يادداشت : مقاله

هادي خلق

خبر به سرعت در خانه هاي اطراف پيچيد و در اندك زماني، در خانه هاي مدينه نيز؛ مگر از «صريا» تا مدينه چقدر فاصله است؟ چيزي نگذشت كه شادي و سرور، همه مدينه را فرا گرفت. چه صورت هايي كه به سجده شكر، بر خاك نيفتاد و چه اشك هايي كه از شوق، بر گونه ها نغلتيد! ولي شادي هيچ كس به اندازه «سمانه» نبود. زني با فضيلت كه در عبادت و پارسايي، شهره زمانه بود. اكنون كودكي را در آغوش خويش دارد كه مي داند خليفه خدا بر روي زمين خواهد بود و نام آسماني اش، جاودانه خواهد ماند. اندكي بعد، سمانه كودك خويش را از آغوش جوادالائمه، همسر گرامي اش باز پس گرفت و بر گونه هاي كوچكش بوسه زد و گفت: درود خدا بر «علي» كوچك كه «هادي» خلق به سوي هدايت و رستگاري است!

حجت خداوند

سنت ديرينه الهي همين بوده و هست؛ اين را فرشتگان مقرب بارگاه حق خوب مي دانند و زمين در طول عمر درازش، با همه وجود آن را دريافته؛ سنت خداوند چنين است كه هرگاه ظلم و جور و تباهي فراگير شد و راهزنان طريق حقيقت، شاهراه هدايت را با بيراهه هاي ضلالت و گمراهي از نظرها دور كردند، از پس پرده غيبت، هدايتگري ديگر ظهور مي كند تا زمين هيچ گاه از حجت حق خالي نماند و همواره مشتاقان وادي نور را دستگير باشد؛ امشب، آسمان مدينه نور باران است و نداي آسمانيان در همه عالم طنين انداز است كه «هادي آمد».

خورشيد «زيارت جامعه» طلوع كرد

رزيتا نعمتي امروز، وقتي آفتاب جمال تو طلوع كند، خورشيد زيارت جامعه كبيره از افق جانت سر خواهد زد. هادي، نامي است كه عصاره معناي توست. اي امام اسرار پنهان عشق! وقتي در جاده عشق قدم مي گذاري، سرنوشتت را پل هاي پشت سر معلوم خواهند كرد كه تو، بقيه نور معصوم امامتي.

اي امام هدايت!

اي امام هدايت و روشني! ميلاد تو، جاده ها را بي طاقت مي كند تا با همه رگهايشان، نبض قدم هاي تو را انتظار بكشند. تو سر مي رسي، تا قلب ها در سايه سار بلند نام تو آرام گيرند. اگر چه شهر، در پيله تاريك خود فرو رفته بود، اما شوق آمدن تو، كوچه هاي بني هاشم را به تپش واداشت تا در مژده ديدار صبر مجسم، به ادامه ريسمان نجات چنگ بزنند. گرچه يوسف جمال تو را در اسارتگاه ها پنهان كنند، وعده «اِنَّ اللّه تُعِّزُ مَنْ تشاء و تُذِّل مَنْ تشاء»، سرود زندگي تو خواهد بود، اي نور هدايت.

طراوت امامت

اي قتيل عشق! آن هنگام كه پا به جهان گذاشتي، گل ها _ دسته جمعي سپيدي را از روحت آموختند و سرخي را از پايانت و زردي را از رخسار شب زنده دارت. امروز، آسمان، شعر تازه اي سروده است: اي پنجره هاي بسته! با ياد ذريه زهرا روزه را باز كنيد تا آسمان، زمين را لمس كند. هرچند مي خواهند طراوت باراني امامتش را پنهان كنند؛ ولي اين اقيانوس را سدّ سنگ ريزه هاي كفر، مسدود نخواهد كرد.

در آغوش سامرا

آمدي؛ آن هنگام كه عباسيان، در انديشه اي عبث غوطه مي خوردند و زنجيرهايي را براي بريدن نفس، در خيال خود مي بافتند. ناگهان درهاي آسمان، به روي زمين گشوده شد و مژده رسيدنت، همچون زلال چشمه اي، در خانه اي محقر فوران كرد. تو از شكوه يقين آمده اي تا در تاريك ترين شب هاي تاريخ، تيرگي غبار اندوه را از قلب هاي مؤمنان بزدايي. سامرا، آغوش گشود تا قدم هاي تو را بوسه بزند. واحيرتا! كه در هر گوشه آسمان آل زهرا، صيادي به كمين نشسته است تا كبوتري از شما را اسير كند؛ اما معجزه عشق، فراگيرتر از آن است كه رؤياي پر گشودن در هواي شما را از آسمان نگاهمان بگيرد.

السلام عليك يا علي النقي

با دلي از آينه و تن پوشي از نسيمِ علم و عرفان و آتشفشاني به لب، بر اهل زمين خوش آمدي. اي بهشت سامرا! چه خوش است آرامشِ ماندن زير چتر ولايت تو، در صبحي كه چون آفتاب سپيده دم، برآيي!

گلاب باران طبيعت

منسيه عليمرادي مولودي از نيمه ذي حجه مي آيد و آسمان، رخت آبي اش را با پشته هاي سپيد ابر مي آرايد و صبحگاهان، خميازه گل ها را كه با لبان ظريف گلبرگ هاشان رو به روي جويبار زلال مي كشند، با بشارتي نو، به گلخنده اي شيرين مبدل مي كند. گل سرخ، ده گلبرگ خوش رنگ را شبنم مي زند. ماهي هاي قرمز، ده حباب طلايي در آب مي فرستند. شب بوها، ده شب از عطر دل انگيزشان را به مهتاب مي دهند. پرستوها بر ده شاخه بلوط، گل رُز مي آويزند. و اقاقي ها، آرام مي شمارند؛ اولين، دومين... دهمين، آري دهمين ستاره مي آيد.

فرجام گريز از خويش

ما را بياموز ورقي از درس استقامت خويش، در لحظه هاي تنهايي؛ زماني كه در محله عسكرها، شبت را به نماز و استغفار و روزت را به روزه و دست گيري از ديگران مي گذرانيدي. راستي، متوكل چرا زبان از كام «ابن سكّيت» بيرون كشيد؟ چرا هميشه شب از سياهي خويش مي گريزد و خويش را به زور تدليس، به رنگ روز و روشنيِ خورشيد مي بيند؟ گويا اين خودستايي براي سبكْ شأنان مرسوم است و مرض ناعلاج صاحبان كوشك هاي طاق بر آسمان چسبيده است، كه زبان ها مي برند و پيكرها آتش مي زنند. امام هادي عليه السلام: «اَلْعجبُ صارفٌ عَنْ طَلَبِ العِلْمِ، داعٍ إِلَي الغَمْطِ و الْجَهْل؛ خودپسندي، آدمي را از دانش جويي باز مي دارد و به ناسپاسي و انكار حق وامي دارد».

اتفاقي روشن در خانه جواد الائمه

نجمه زارع درست مثل ستاره در يك شب مهتابي! چه درخشش زلالي! زلال مي آيد و شفاف مي رود. رد مي شود؛ مثل گذر باد بهار در گيسوان شاخه ها! ولي اين نسيم آسماني قصد توقف دارد؛ توقفي در لايه هاي باور زمين. اين عزيزترين و گرانبهاترين هديه خدا به جوادالائمه عليه السلام است. فرشتگان از عالم بالا، به خاك بوسي قدوم نوزادي مي آيند كه بي كرانگي اش در اتصال به خانواده عصمت آشكار است. فوج فوج ملائكه؛ دسته دسته گل؛ باران باران، طراوت؛... اما مردم چه مي دانند چه اتفاقي در خانه جوادالائمه عليه السلام در حال وقوع است؟! مردم همين قدر مي بينند و مي دانند كه امشب كودكي از آل علي عليه السلام به جهان پا مي گذارد. همين قدر مي فهمند كه پدر در گوشش اذان و اقامه خوانده است. همين اندازه درك مي كنند كه نامش علي عليه السلام است و لقبش هادي. اما چه كسي شعف آسمانيان را لمس مي كند؟ چه كسي

1 to 10